▄▀▄ بیا تو حال کن ▄▀▄
این وبلاگ مجهز به دوربین مداربسته میباشد لطفا نظر بذارید.

 

خبری جالب که همه را حیرت زده خواهد کرد؟چهره انسان تا 100000 سال آینده چگونه خواهد شد؟



ادامه مطلب...

تاريخ : جمعه 10 آبان 1392برچسب:,
ارسال توسط مرتضی

به نظر شما کدام یک از موارد زیر صحیح است ؟

1ـ ماشین دستشویی داشته تو جوب سرپاش کردن ؟

2ـ میخواسته ماشینو تو جوب بشوره ؟

3ـ اومده از جوب بپره پاش لیز خورده ؟

4ـ رانندش زن بوده میخواسته پارک دوبل کنه؟

5ـ از ماشین جای پل استفاده میکنن ؟

 

 

نظر يادت نره هااااااااااااااااا





تاريخ : جمعه 10 آبان 1392برچسب:,
ارسال توسط مرتضی




 
 
 
 
 
برنامه ی آینده بچه ها درآمریکا :
معلم از دانش آموزان پرسید که می خواهید در آینده چکاره شوید؟
جان: من می خواهم خلبان بشم.
جک : من میخوام دکتر بشم.
جنیفر : من می خوام مادری خوب بشم.
مکس : من میخوام به جنیفر کمک کنم.
 
اگه نظر ندی اینجوری حسابتو می رسم.




تاريخ : جمعه 10 آبان 1392برچسب:برنامه,
ارسال توسط مرتضی

ﭘﺴﺮ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﮐﺠﺎ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ؟

 

 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻫﺮﺟﺎ ﺗﻮ ﺑﮕﯽ ﻋﺸﻘﻢ !

 

 
ﭘﺴﺮ : ﺑﺮﯾﻢ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ؟

 

 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧــــَـــﻪ ﺭﮊﯾﻤﻢ !

 

 
ﭘﺴﺮ : ﺧﺐ ﺑﺮﯾﻢ ﮐﺒﺎﺏ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺍﻣﺸﺐ ؟

 

 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺧﻮﺭﺩﻡ !

 

 
ﭘﺴﺮ : ﺑﺮﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺎﺯ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﺩﺩﺩﻩ ؟ ﻧﻈﺮﺕ ﭼﯿﻪ ؟

 

 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺭﻩ !

 

 
ﭘﺴﺮ : ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭽﯽ ﻫﺎﺕ ﺩﺍﮒ ﺑﺰﻧﯿﻢ ؟

 

 
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﯾﺸﺸﺸﺶ !! ﻣﻦ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭻ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﭼﯿﺰﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻡ !

 

 
ﭘﺴﺮ : ﭘﺲ ﺑﻼﺍﺍﺍﺍﺧﺮﻫﻬﻬﻬﻬﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﻢ ؟

 

 
ﺩﺧﺘﺮ : ﻫﺮﭼﯽ ﺗﻮ ﺑﮕﯽ ﻋﺸﻘﻢ !!!

 

 
ﺗﻼﺵ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ


ﺍﺳﺖ …





تاريخ : جمعه 10 آبان 1392برچسب:,
ارسال توسط مرتضی

A little boy wanted $100.00
very badly and prayed for
weeks, but nothing happened.
پسركی بد جوری محتاج 100 دلار پول بود
چند هفته ای دعا كرد ولی اتفاقی نیافتاد
Then he decided to write God a
letter requesting the $100.00.
بعد تصمیم گرفت برای خدا نامه ای بفرستد
و درخواست 100 دلار پول كند
When the postal authorities received
the letter to God , CANADA, they
decided to send it to the Prime Minister
وقتی مقامات پستی كانادا نامه ی به خدا را دیدند
تصمیم گرفتند آنرا برای نخست وزیر بفرستند
The Prime Minister was so amused
that he instructed his secretary to
send the little boy a $5.00 bill.
نخست وزیر چنان تحت تاثیر قرار گرفت
كه به منشی دستور داد5دلاری برای
بچه بفرستد
The Prime Minister thought this would
appear to be a lot of money to a little boy.
نخست وزیر فكر می كرد این 5دلاری برای پسرك زیاد
به نظر خواهد رسید
The little boy was delighted with the
$5.00 bill and sat down to write a
thank-you note to God, which read:
پسرك وقتی اسكناس 5دلاری را دید خیلی خوشحال شد
نشست و نامه ی تشكری برای خدا نوشت به این مضمون
Dear God: Thank you very much for
sending the money. However, I noticed
that for some ‍reason you sent it through
OTTAWA, CAN and those assholes
deducted $95.00 in taxes
 خدای عزیزم خیلی سپاسگزارم به خاطر پولی كه برایم فرستادی البته فهمیدم
چون تو پول را ازطریق اتاوای كانادا فرستادی آدم های نفهم به عنوان مالیات
نودو پنج دلار از آن را برداشته اند





تاريخ : چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:,
ارسال توسط مرتضی

I would be an American
  A first grade teacher explains to her class that she is an American. She asks her students to raise their hands if they were American too. Not really knowing why but wanting to be like their teacher, their hands explode into the air like flashy fireworks.
   There is, however, one exception. A girl named Kristen has not gone along with the crowd. The teacher asks her why she has decided to be different.
   "Because I am not an American."
  "Then", asks the teacher, "What are you?"
  "I'm a proud Canadian," boasts the little girl.
  The teacher is a little perturbed now, her face slightly red. She asks Kristen why she is a Canadian.
  "Well, my mom and dad are Canadians, so I'm a Canadian too."
   The teacher is now angry. "That's no reason," she says loudly. "What if your mom was a moron, and your dad was a moron. What would you be then?"
   A pause, and a smile. "Then," says Kristen, "I'd be an American." 


   معلم كلاس اول به بچه ها توضیح می داد  كه او یك آمریكاییه.بعد از بچه ها خواست كه اگر آمریكایی هستند دستشون را بیارن بالا
بچه ها با این كه آمریكایی نبودند برای اینكه معلمشون اونارا دوست داشته باشه دست خود را مثل فشفشه آوردند بالا به جز یه دختر
اسم دختره كریستین بود و دستش را بالا نیاورد.معلم از او پرسید چرا او می خواهد متفاوت باشه
دختر:آخه من آمریكایی نیستم
معلم:پس چی هستی
دختر:یك كانادای مغرور
معلم یه كم گیج شد ویه كم قرمزبعد پرسید چرا او یك كاناداییه
دختر:خب بابا و مامان كانادایی هستند پس من هم كانادایی ام
معلم عصبانی شد و با صدای بلند گفت:این كه دلیل نمیشه اگه بابات كودن باشه مامانت هم كودن باشه اون وقت تو چی میشه
دختره مكثی كرد و یك لبخندزدبعد جواب داد:اون وقت یه آمریكایی





تاريخ : چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:,
ارسال توسط مرتضی
آخرین مطالب